زندگی مثله این می مونه که آدم بره ته چاهی و بعد، از ته چاه رو به بالا نگاه کنه و یک کاروانی رو ببینه که از اون بالا از کنار این چاه دارن می گذرند، هر لحظه آدم یک شتر، یک آدم دیگه ای ...رو می بینه که دارن رد می شن ...
اما فرق اون کسی که در آن زمان در ته چاه است با اون کسی که از ته چاه بالا می آید و و تمام کاروان را می بیند اینه که برای این فرد این واقعه دیگه اتفاق نمی افتد، زمان عبور وجود ندارد، همه چیز به یکباره درک می شود ... این همان داستان سینما است ... فکر کن بجای اینکه یک فیلم را سکانس به سکانس، لحظه به لحظه ببینی، بتونی به کلش نگاه بکنی زمان از این فیلم حذف می شود ... شاید ما هم پرسوناژهای یک نوار(فیلم) در یک سیستم هستیم و اگه اینچنین باشه برای اینکه این رو بفهمیم باید از اون سیستمی که درون آن هستیم باید فراتر برویم تا بتوانیم آن را درک کنیم و بفهمیم که این دنیا چگونه است ...
2 comments:
hi farshid! nice blog, bebinimet baba
belakhare key miry Ahvaz
Post a Comment